۱۳۸۸ دی ۸, سهشنبه
۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه
):
۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه
۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه
وبلاگ نویسی
۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه
ایستگاه اول : تولد نارس یک تصمیم
Bandwidth Limit Exceeded
===============================================
نه دوباره این پیغام.....افسوس...!!
دوباره کانون تعطیل شد و معلوم نیستش دوباره کی باز بشه
من تازه با کانون آشنا شده بودم ولی تویه این مدته کمه آشناییم میتونم بگم احتمالا کانون بهترین سایته دنیاست کاربراش هم از همه کاربرایه اینترنت گل ترند
پس تا کانون دوباره برگرده من اینجا منتظرش میشم
===============================================
بزارین خودم رو معرفی کنم .من یه شکنجه گرم !! زیره دستایه من بهترین استعدادها خاکستر شدند و امیدها تبدیل به یاس شدند و شادیها جایه خودشون رو به غم دادند
من زندانی ساختم با دیوارها و قل و زنجیرهایی که 6 سال براشون زحمت شبانه روزی کشیدم ... 6 سال تنها فکرم همین بندها بوده ، سلول هایی که باعث میشن زندانی هر روز آرزویه خودکشی رو بکنه
ولی تمامه فلاکته من ازین جا شروع میشه که تنها زندانیه این زندان ، منم !!
تویه این زندونه ماتم زده و متعفن فقط فریاد و ناله هایه من شنیده میشه که شکنجه میشم و تناه صدایه گستاخ و شرور خودمه که شکنجه میدم !!
دیگه نمیتونم این همه آزار رو تحمل کنم دیگه دوست ندارم شکنجه بدم و نه شکنجه بشم
میدونین پشت دیوارهایه زندان یه کوهستانه .اونقدر بلنده که نگاهش که میکنم نفسم میگیره میخوام اینجا رو ول کنم و ازش برم بالا ....آره سرده مسیرش ناهموار و سخته و ناممکنه ولی نگاهش که میکنم زیباست اینو میدونم....باید اینجا رو رها کنم ....لعنت به من که اینجا موندم تویه این برزخه لعنتی... بارها سعی کردم فرار کنم ولی شکنجه گر اینجا خیلی قویه ولی اینبار با کمکه شما میخوام ازین جا خلاص شم ازین زندان و بندهایه لعنتیش
راه کوهستان رو باید پیدا کنم باید دل بکنم